دختره میخواد با دمنوش زعفرون بچشو سقط کنه که پسره میرسه و .. | مرز بین قلب و مغز🧠
دختره میخواد با دمنوش زعفرون بچشو سقط کنه که پسره میرسه و .. https://t.me/+MtZ-quGZKA5kYzlk با ترس و لرز به بی بی چک نگاه کردم با افتادن دوتا خط نزدیک بود سکته کنم .
دستم شل شد و بی بی چک افتاد روی زمین دستمو از دیوار گرفتم و بلند شدم . با پاهای لرزون خودمو به پذیرایی رسوندم و روی مبل فرود اومدم حالا باید چیکار میکردم با بچه ای که پدرش نه از وجودش خبر داشت و نه تمایلی داشت که وجود داشته باشه ؟
قطره های اشک یکی یکی روی صورتم می ریخت نمیتونستم دست رو دست بزارم و صبر کنم این بچه بزرگ تر بشم خودمو به آشپزخونه رسوندم از داخل کابینت زعفرون رو برداشتم داخل یه فنجون آب جوش ریختم و مقدار زیادی زعفرون هم داخلش ریختم .
فنجون رو سمت لبم بردم که با صدای حسام ترسیدم و فنجون از دستم روی زمین افتاد . متعجب به دمنوشی که روی زمین ریخته بود نگاه کرد و گفت : داشتی چیکار میکردی ثمین؟ این همه زعفرون واسه چیه؟؟ متعجب نگاهم کرد و داد زد نکنه.... https://t.me/+MtZ-quGZKA5kYzlk https://t.me/+MtZ-quGZKA5kYzlk ۳ ساعت بعد بپاک