Get Mystery Box with random crypto!

خدمتکار خونه فال گوش وایستاده به حرف های خصوصی زن و شوهر گوش م | مرز بین قلب و مغز🧠

خدمتکار خونه فال گوش وایستاده به حرف های خصوصی زن و شوهر گوش میده و حسادت می‌کنه چون عاشق مرده شده
https://t.me/+MtZ-quGZKA5kYzlk
یه ماهی میشد که تو خونه ی یاشار کار می کردم .اینجا بودنم رو دوست داشتم فقط این وسط یه مشکل وجود داشت اونم این بود که من عاشق یاشار شده بودم.

یاشار مرد ایده آلی بود میدیدم که چقدر به هانیه رسیدگی می‌کنه دروغ چرا هر لحظه که پیش هانیه بود بهش حسادت می کردم .
حاضر بودن هرکاری که میگه براش انجام بدم فقط بیشتر به من توجه کنه .
روی مبل نشسته بود و مشغول خوندن کتاب بود تموم مغزیجات رو داخل مخلوط کن ریختم بهش عسل و خرما اضافه کردم و یه معجون عالی واسش آماده کردم معجون رو داخل لیوان ریختم و از آشپزخونه بیرون اومدم.
روی میز جلوش گذاشتم و گفتم : بفرمایید آقا اینم معجونی که خواسته بودین .

بدون هیچ حرفی از جاش بلند شد لیوان معجون رو برداشت و به اتاق مشترکشون رفت و درو پشت سرش بست .
پشت سرش راه افتادم حس کنجکاویم تحریک شدم بود پشت در ایستادم و سعی کردم حرفاشون رو بشنوم .
یاشار با صدای آرومی به هانیه گفت : خانوم خانوما الان این معجون رو که بخورم به حسابت میرسم که انقدر واسه من دلبری نکنی پدرسوخته !!

با چیزی که شنیدم حس کردم یه تیکه از قلبم کنده شده چه خوش خیال بودم که فکر میکردم چون هانیه بارداره یاشار ازش فاصله میگیره .
یهو تعادلمو از دست دادم و به در اتاق برخورد کردم تا اومدم فاصله بگیرم دستگیره ی در بالا پایین شد و..
https://t.me/+MtZ-quGZKA5kYzlk
https://t.me/+MtZ-quGZKA5kYzlk
صب بپاک